چرا بعضی ها از اینکه خون دیگران را توی شیشه بکنن لذت می برن؟

می نویسم برای اینکه یادم نره که هستم. 

فلا مهم نیست کجا هستم و با کی.

حرف دل

همه روز روزه بودن، همه شب نماز کردن

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه، سر و پا برهنه رفتن

دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن

به مساجد و معابر، همه اعتکاف جستن

ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن

شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن

ز وجود بی نیازش، طلب نیاز کردن

به خدا که هیچ کس را، ثمر آنقدر نباشد

که به روی نا امیدی در بسته باز کردن


شیخ بهایی

یک جمله از یک کتاب

تمام بدبختی های آدم از همین جاست؛ وقتی که زیاد افسرده و دلتنگ است، حتی نمی تواند فکر کند.

جی.دی. سالینجر ناطور دشت                                         

کتاب

طاعون گاهی گیرا گاهی نچسب. مثل یک کتاب درسی، نه می شد نخواند و نه می شد تند خواند.

واکنش انسانهای ذاتا شریف به مصیبت. کوری هم واکنش انسانها به مصیبت است ولی همه انسانها، بیشتر پسندیدم.

انتشارات نیلوفر، چاپ یازدهم، صفحه 259: ... و نیز نباید به فکر الحاق به آن طاعون زدگان ایرانی افتاد که سگهایشان را بسوی دسته های بهداشتی مسیحی رها می کردند و نفرین می کردند تا این بی دینانی که می خواهند بیماری فرستاده شده از طرف خداوند را شکست دهند دچار طاعون شوند.

نمی دانم نویسنده چه مدرک یا شاهدی برای این نوشته دارد که من تا بحال در مورد آن چیزی نشنیده ام.