بگم یا نگم؟؟؟


خاطراتم را می شونم توی جایگاه شهود، وجدانم دادستان و خوب کلاهم را قاضی می کنم، می بینم هیچ وقت کاری را تموم نکردم هیچ کاری را کامل انجام ندادم، کارای تموم شده خودشون تموم شدن من اقدامی نکردم فقط رهاشون کردم و اونا تموم شدن.

و جرم من همین نکردن هاست.

باید یه چیزایی بگم ولی نمی گم تا نگفتن ها هم به جرمم اضافه شود.



هیات منصفه: یه بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک، آخر توی دستی ملخک...