تنها؛ تویی تو که می تپی به نبض این رهایی
تو فارغ از وفور سایه هایی
باز آ که جز تو جهان من حقیقتی ندارد
تو می روی که ابر غم ببارد
به سمت ماندن ات راهی نمیشوی چرا
گاهی ستاره هدیه کن به مشت پوچ شب ها
شمرده تر بگو با من حروف رفتنت
تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را
آشوبم آرامشم تویی
به هر ترانه ای سر میکشم تویی
سحر اضافه کن به فهم آسمانم
آشوبم آرامشم تویی
به هر ترانه ای سر میکشم تویی
بیا که بی تو من غم تو صد خزانم
بگذار بگویم که از سراب این آب بریدم
من از عطش ترانه آفریدم
به سمت ماندنت راهی نمی شوی چرا
گاهی ستاره هدیه کن به مشت پوچ شب ها
شمرده تر بگو با من حروف رفتنت
تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را
آشوبم آرامشم تویی
به هر ترانه ای سر میکشم تویی
سحر اضافه کن به فهم آسمانم
آشوبم آرامشم تویی
به هر ترانه ای سر میکشم تویی
بیا که بی تو من غم تو صد خزانم
http://dl.clubmusic.ir/clubmusic/1393/4/Chaartaar%20Ashoobam.mp3
خاطراتم را می شونم توی جایگاه شهود، وجدانم دادستان و خوب کلاهم را قاضی می کنم، می بینم هیچ وقت کاری را تموم نکردم هیچ کاری را کامل انجام ندادم، کارای تموم شده خودشون تموم شدن من اقدامی نکردم فقط رهاشون کردم و اونا تموم شدن.
و جرم من همین نکردن هاست.
باید یه چیزایی بگم ولی نمی گم تا نگفتن ها هم به جرمم اضافه شود.
هیات منصفه: یه بار جستی ملخک، دوبار جستی ملخک، آخر توی دستی ملخک...
سر خود را مزن اینگونه به سنگ،
دلِ دیوانهی تنها، دل تنگ!!
منشین در پس این بهت گران
مَدَران جامهی جان را، مَدَران!!
مکن ای خسته در این بغض درنگ..
دلِ دیوانهی تنها، دل تنگ!
پیش این سنگدلان،
قدر دل و سنگ یکیست
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکیست..
دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یارترین؛
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین...
آنکه میگفت منم بهر تو غمخوارترین..
چه دلازارترین شد
چه دلازارترین...
ناله از درد مکن،
آتشی را که در آن زیستهای
سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخرو باش از این عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون، رنگ
دلِ دیوانهی تنها، دل تنگ!
کاکل از بالا بلندی رتبه ای پیدا نکرد زلف از افتادگی لایق مشک و عنبر است
شست و شاهد هر دو دعوی بزرگی می کنند پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است
آهن و فولاد هر دواز یک کوره آیند برون آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است
نا کسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است
کره اسب از نجابت در تعاقب می رود کره خر از خریت پیش پیش مادر است
سعدیا عیب خودت گو مگو عیب دگران هر که گوید عیب خود او از همه بالا تر است