چه چیزی لازم است تا در این سیاره
بتوان در آرامش با یکدیگر عشق بازی کرد؟
هر کسی زیر ملافه هایت را میگردد
هر کسی در عشق تو دخالت می کند
چیزهای وحشتناکی می گویند
در باره ی مرد و زنی که
بعد از آن همه با هم گردیدن
همه جور عذاب وجدان
به کاری شگفت دست می زنند
با هم در تختی دراز می کشند
از خودم می پرسم
آیا قورباغه ها هم چنین مخفی کارند
یا هر گاه که بخواهند عطسه می زنند
آیا در گوش یکدیگر
در مرداب
از قورباغه های حرامزاده می گویند
و یا از شادی زندگی دوزیستی شان
از خودم می پرسم
آیا پرندگان
پرندگان دشمن را
انگشت نما می کنند؟
آیا گاو های نر
پیش از آنکه در دیدرس همه
با ماده گاوی بیرون روند
با گوساله هاشان می نشینند و غیبت می کنند؟
جاده ها هم چشم دارند
پارک ها، پلیس
هتل ها، میهمانانشان را برانداز می کنند
پنجره ها نام ها را نام می برند
توپ و جوخه ی سربازان در کارند
با مأموریتی برای پایان دادن به عشق
گوشها و آرواره ها همه در کارند
تا آنکه مرد و معشوقش
ناگزیر بر روی دوچرخه ای
شتابزده
به لحظه ی اوج جاری شوند.
برگردان از متن انگلیسی : روشنک بیگناه
من با پیله ای که دور خود ساختم، خود را در آن مخفی کردم. آن پیله شخصیت من است! - اگر شخصیت خود را، شخصیتی که عاریه گرفتم تا بتوانم با آن زندگی کنم را به در آورم، آنگاه تو از من فاصله میگیری... می دانی چرا؟ چون تو هم با شخصیت دروغی خود، با لایه های شرطی شدگی خود به من نگاه می کنی...
موضوع، فقط عشق بازی یک زن با مرد نیست، دروغ نیست، مخفی کاری نیست، نگاه اطرافیان نیست...
/
سمن! می خوام به تو بگم، دوستت دارم؛ باور داری؟ نداری! چرا، چون میترسی، پذیرفتن و ابراز علاقه کردن برایمان سخت شده است، اینطور نیست؟ طبیعی است!! زمانه شکل ما را عوض کرده!، ترس در وجودمان رخنه کرده و مادیات وجودمان را گرفته، و از آن سیر نمی شویم. می خواهیم خلایی را پر کنیم؛ اما می دانی، آن پر شدنی نیست! پول، قدرت، و زندگیی که در رویای خود ساختیم، همه بهانه است... هر چند که جزءی از آن حقیقتی غیر قابل انکار است که بدون آن ها زندگی کردن و ادامه دادن ممکن نیست...
/
من از دوست داشتن دیگران فاصله می گیرم؛ از دوست داشتن و ابراز علاقه کردن میترسم؛ موضوع فقط نداشتن پول و همینطور قدرت نیست، من میدانم خیلی زود از همراهم خسته میشوم و نمی خواهم کسی را رنجوده خاطر سازم. میدانی!.. موضوع این است که من از مال شخصی شدن بیزارم!، موضوع این است که ما بودن با هم را برای لحظه ای کوتاه گناه میشمریم-من مسائل شرعی را قبول دارم اما از مال کسی بودن بیزارم...